معرفی وبلاگ
تلاش ما بر این است تا بتوانیم با گردآوری اطلاعات گردشگری ایران ، این جاذبه ها را به ایرانیان و جهانیان یادآور شویم
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 316687
تعداد نوشته ها : 237
تعداد نظرات : 3
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

زبان ها و گويش هاي مردم ايران

 

زبانها ، گويشهاي ايراني در اسناد تاريخي

در آثار مورخان و جغرافيا نويسان اسلامي، گذشته از فارسي دري كه زبان رسمي و اداري كشور ايران بوده است و پهلوي جنوبي (پارسيك) كه تا سه چهار قرن بعد از اسلام زبان ديني ايرانياني شمرده ميشد كه به آئين زرتشتي (زردشتي) باقي مانده بودند؛ از چندين گويش ديگر كه در نقاط مختلف اين سرزمين پهناور متداول بوده، ذكري آمده و گاهي نمونه هاي كوتاه، يا به نسبت بلندتر، از بعضي آنها ثبت شده است.

در اين كتب كه از اواخر قرن سوم تا قرن دهم هجري تأليف يافته به بيش از چهل گويش ايراني اشاره شده است كه فهرست آنها را در ذيل مي آوريم:

 

1. اراني

گويش ناحيه اران و بردع در قفقاز بوده است. اصطخري و مقدسي از آن ياد كرده اند. مقدسي درباره آن مينويسد: «در اران سخن مي گويند و فارسي ايشان قابل فهم است و در حروف به خراساني نزديك است.»

 

2. مراغي

حمدالله مستوفي مينويسد: «تومان مراغه چهار شهر است: مراغه و بسوي(؟) و خوارقان و ليلان... مردمش سفيد چهره و ترك وش مي باشند... و زبانشان پهلوي مغير است.»

در نسخه ديگر "پهلوي معرب" ثبت شده و محتمل است كه در اين عبارت كلمه معرب تصحيف مغرب باشد، يعني گويش پهلوي مغربي. زيرا كه در غالب آثار نويسندگان بعد از اسلام همه گويشهاي محلي را كه با زبان فارسي دري متفاوت بوده به لفظ عام پهلوي يا فهلوي ميخواندند.

 

3. همداني و زنجاني

مقدسي درباره گويش اين ناحيه تنها دو كلمه ذيل را ثبت كرده است: "واتم" و "واتوا". شمس قيس رازي يك دو بيتي را در بحث از وزن فهلويات آورده و آن را از زبان "مردم زنگان و همدان" مي شمارد. حمدالله مستوفي درباره مردم زنجان مينويسد: زبانشان پهلوي راست است.

 

4. كردي

ياقوت حموي قصيده اي ملمع از يك شاعر كرد به نام نوشروان بغدادي معروف به "شيطان العراق" در كتاب خود آورده است.

 

5. خوزي

گويش مردم خوزستان كه در روايات حمزه اصفهاني و ابن النديم نيز از جمله زبانهاي متداول در ايران ساساني شمرده شده است. اصطخري درباره گويش اين ناحيه مينويسد: «عامه ايشان به فارسي و عربي سخن ميگويند، جز آنكه زبان ديگري دارند كه نه عبراني و نه سرياني و نه فارسي است.» و ظاهراً مرادش گويش ايراني آن سرزمين است. مقدسي نيز درباره گويش مردم خوزستان نكاتي را ذكر مي كند كه گويا مربوط به فارسي متداول در خوزستان است، نه گويش خاص محلي.

 

6. ديلمي

اصطخري درباره اين ناحيه مينويسد: «زبانشان يكتاست و غير از فارسي و عربي است» و مقدسي ميگويد: «زبان ناحيه ديلم متفاوت و دشوار است».

 

7. گيلي يا گيلكي

ظاهراً گويشي جداگانه از ديلمي بوده است. اصطخري مينويسد: «در قسمتي از گيلان (جيل) تا آنجا كه من دريافته ام طايفه اي از ايشان هستند كه زبانشان با زبان جيل و ديلم متفاوت است.» و مقدسي ميگويد: گيلكان حرف خاء (يا حاء) به كار مي برند.

 

8. طبري يا (مازندراني)

اين گويش داراي ادبيات قابل توجهي بوده است. ميدانيم كه كتاب "مرزبان نامه" به گويش طبري تأليف شده بود و از آن زبان به فارسي دري ترجمه شده است. ابن اسفنديار ديوان شعري را به زبان طبري با عنوان "نيكي نامه" ذكر مي كند و آن را به اسپهبد مرزبان بن رستم بن شروين مؤلف "مرزبان نامه" نسبت ميدهد. در "قابوس نامه" نيز دو بيت به گويش طبري از مؤلف ثبت است. ابن اسفنديار از بعضي شاعران اين سرزمين كه به گويش طبري شعر ميگفته اند ياد كرده و نمونه اي از اشعار ايشان را آورده است. در "تاريخ رويان" اولياءالله آملي نيز ابياتي از شاعران مازندراني به گويش طبري ضبط شده است.

اخيراً چند نسخه خطي از ترجمه ادبيات عرب به گويش طبري و نسخه هايي از ترجمه و تفسير قرآن به اين گويش يافت شده كه از روي آنها ميتوان دريافت كه گويش طبري در قرنهاي نخستين بعد از اسلام داراي ادبيات وسيعي بوده است. مجموعه اي از دو بيتي هاي طبري كه به "اميري" معروف و به شاعري موسوم به "امير پازواري" منسوب است، در مازندران وجود داشته كه "برنهارد درن" خاور شناس روسي نسخه آنها را به دست آورده و زير عنوان "كنزالاسرار" در سن پطرز بورگ (يا - سن پطرز بورغ) با ترجمه ترجمه فارسي چاپ كرده است. مقدسي مي نويسد كه زبان طبرستان به زبان ولايت قومس و جرجان نزديك است، جز آنكه در آن شتابزدگي هست.

 

9. گشتاسف

درباره مردم اين ناحيه (در قفقاز كنار درياي خزر ميان رودهاي ارس و كر) حمدالله مستوفي مينويسد: «زبانشان پهلوي به جيلاني باز بسته است.»

 

10. قومس و جرجان (گرگان)

مقدسي در ذكر زبان مردم اين دو ناحيه مينويسد: «زبانشان به هم نزديك است. ميگويند "هاده" و "هاكن" و شيرينيي در آن هست.»

 

11. رازي

مقدسي درباره اهل اقليم الجبال مينويسد: زبانهاي گوناگون دارند. اما در ري حرف "راء" را به كار ميبرند. ميگويند: راده و راكن. از زبان رازي در جاهاي ديگر نيز اطلاعاتي داده اند. شاعري به نام "بندار رازي" اشعاري به زبان مردم اين شهر دارد كه از آن جمله چند بيتي در المعجم ثبت است.

 

12. رامهرمزي

درباره زبان مردم اين ناحيه مقدسي تنها اشاره ميكند كه زباني دارند كه فهميده نمي شود.

 

13. فارسي

اصطخري درباره يكي از سه زبان متداول در استان فارس مينويسد: «فارسي زباني است كه به آن گفتگو مي كنند، و همه مردمان فارس به يك زبان سخن مي گويند، كه همه آن را مي فهمند، مگر چند لفظ كه متفاوت است و براي ديگران دريافتي نيست.»

 

14. فهلوي يا پهلوي

بنابر نوشته اصطخري "زبان نوشتن عجم - ظاهراً يعني ايرانيان غير مسلمان - و وقايع و نامه نويسي زرتشتيان (زردشتيان) با يكديگر پهلوي بوده كه براي دريافتن عامه به تفسير احتياج داشته است».و گمان ميرود مراد او همان زبان است كه در حدود اواخر قرن سوم و اوايل قرن چهارم هجري چند كتاب ديني زرتشتي مانند دينكرد و بندهش را به آن تأليف كرده اند.

 

15. كرماني

مقدسي مينويسد كه زبان مردم اين سرزمين قابل فهم است و به خراساني نزديك است. اصطخري آورده است كه زبان مردم كرمان همان زبان فارسي است.

 

16. مكري

بر حسب نوشته اصطخري زبان مردم مكران، فارسي و مكري بوده است. مقدسي نوشته است كه زبان مردم مكران وحشي است.

 

17. بلوچي

اصطخري نوشته است كه بلوچان و اهل بارز جز فارسي زبان ديگري نيز دارند.

 

18. كوچي يا قفصي

طائفه قفص يا كوچ كه ذكر ايشان در بيشتر موارد و منابع با بلوچان يكجا مي آيد، بر حسب نوشته اصطخري بجز فارسي زبان ديگري نيز داشته اند كه "قفصي" خوانده شده است. مقدسي درباره طوايف "كوچ و بلوچ" مينويسد: زبانشان نامفهوم است و به سندي شبيه است.

 

19. نيشابوري

بر حسب نوشته مقدسي زبان مردم نيشابور فصيح و قابل فهم بوده است، جز آنكه آغاز كلمات را كسره ميدادند و يائي بر آن مي افزودند. مانند: "بيگو"، "بيشو"، و سين اي بي فايده (به بعضي صيغه هاي فعل) علاوه ميكردند. مانند: "بخردستي"، "بگفتستس"، "بخفتستي" و آنچه به اين مي ماند. و در آن سستي و لجاجي بوده است. و مينويسد كه اين زبان براي خواهش مناسب است.

 

20. هروي

مسعودي مينويسد: بهرام همه زبانها را ميدانست و در خشم به عربي، در جنگ به تركي، و در مجلس عام به زبان دري و با زنان به زبان هروي سخن ميگفت. مقدسي مينويسد: «زبان مردم هرات وحشي است و در همه اقاليم وحشي تر از زبان هرات نيست» و اين زبان را زشت شمرده و براي طويله مناسب دانسته است.

 

21. بخارايي

زبان بخارايي بنابر نوشته اصطخري همان زبان سغدي بوده است با اندك اختلافي، و مي نويسد كه زبان "دري" نيز داشته اند. مقدسي مينويسد كه در زبان ايشان تكرار فراوان است. مثلاً ميگويند "يكي مردي ديدم" يا "يكي ادرمي دادم"؛ و در ميان گفتار كلمه "دانستي" را بيهوده مكرر ميكنند. سپس ميگويد كه زبان ايشان "دري" است و هر چه از آن جنس باشد دري ناميده مي شود. زيرا كه آن زباني است كه بدان نامه سلطنتيرا مينويسند و عريضه و شكايت به اين زبان نوشته ميشود؛ و اشتقاق اين لفظ از "در" است يعني زباني كه در "دربار" به آن گفتگو ميكنند.

 

22. مروي

مقدسي مينويسد كه در زبان ايشان سنگيني و درازي و كششي در آخـرهـاي كـلـمـات هـسـت و مـثـال مي آورد كه «مردم نيشابور ميگويند "براي اين" و مرويان ميگويند "بتراي اين" و يك حرف مي افزايند، و اگر دقت كني از اين گونه بسيار مي يابي». و جاي ديگر مينويسد: «اين زبان براي وزارت مناسب است.» ياقوت در كلمه "ماشان" كه نام نهري است مينويسد: «مردمان مرو آن را با جيم بجاي شين ادا مي كنند.»

 

23. خوارزمي

اصطخري مينويسد: زبان مردم خوارزم يكتاست و در خراسان هيچ شهري نيست كه مردمانش به زبان ايشان سخن بگويند. ياقوت در ذكر قصبه "نوزكاث" مينويسد: شهركي است نزديك جرجانيه خوارزم و "نوز" به زبان خوارزمي به معني جديد است، و آنجا شهري است كه نامش "كاث" است، و اين را يك "كاث جديد" خوانده اند.

ابوعلي سينا در رساله "مخارج الحروف" تلفظ حرفي را كه سين زائي خوانده از مختصات حروف ملفوظ زبان خوارزمي ذكر ميكند.

 

24. سمرقندي

مقدسي مينويسد: مردم سمرقند را كه ميان كاف و قاف است به كار مي برند و ميگويند "بكردك(ق)م"، "بگفتك(ق)م" و مانند اين، و در زبانشان سرديي هست.

 

25. صغدي (سغدي)

مقدسي مينويسدمردم ولايت صغد زباني جداگانه دارند كه با زبانهاي روستاهايبخارا نزديك است، اما بكلي جداست. اگر چهزبان يكديگر رامي فهمند.

 

26. زبان باميان و طخارستان

به نوشته مقدسي با زبان بلخي نزديك بوده، اما پيچيدگي و دشواري داشته است.

 

27. بلخي

زبانمردم بلخ درنظر مقدسي زيباترين زبانها بوده اما بعضي كلمات زشت در آن وجود داشته است. و مينويسد كه اين زبان براي پيام آوري مناسب است.

 

28. جوزجاني

به نوشته مقدسي زبان اين ناحيه ميانه زبان مروزي و بلخي بوده است.

 

29. بستي

همينقدر نوشته اند كه زباني زيبا بوده است.

 

30. زبان طوس و نسا

نزديك به زبان نيشابوري بوده است.

 

31. سجستاني

مقدسي نوشته است كه«در زبان ايشان ستيزه جويي و دشمني وجود دارد. صوتها را ازسينه بيرون مي آورند و آواز را بلند ميكنند.» و ميگويد اين زبان براي جنگ خوب است.

 

32. غوري

شايد زبان اين ناحيه همان بوده باشد كه اكنون پشتو خوانده مي شود. در هر حال با فارسي دري متفاوت بوده است. بيهقي مينويسد: «امير... دانشمندي را به رسولي آنجا فرستاد با دو مرد غوري از آن بوالحسن خلف و شيروان تا ترجماني كنند.»

 

33. زبان چاچ (شاش)

مقدسي نوشته است كه زبان اين ناحيه زيباترين زبانهيطل است و از اين نكته درست معلوم نيست كه رابطه آن با زبانهاي ايراني چه بوده است.

 

34.قزويني

درباره زبان مردم اين شهر تنها اين نكته را ذكر كرده اند كه قاف به كار مي برند و بيشتر ايشان براي معني جيد ( = خوب) ميگويند بخ.

 

35. گويشهاي روستائي خراسان

مقدسي مينويسد: كوچكترين شهري از خراسان نيست مگر آنكه روستاهاي آن زبان ديگري داشته باشند.

 

36. شيرازي

در"گلستان" سعدي بيتي هست كه در بعضي نسخه ها در عنوان آن نوشته اند "تركيه" وگاهي "شيرازيه" و در هر حال به گويش محلي شيراز است.

در كليات سعدي نيز يك مثنوي ملمع با عنوان "مثلثات" به عربي و فارسي و شيرازي باقي است. در ديوان حافظ هم غزل ملمعي متضمن بعضي مصراعها به گويش شيرازي ثبت است. چندي پس از زمان حافظ شاعري از مردم شيراز به نام "شاه داعي" منظومه هايي به اين زبان سروده است.

 

37. نيريزي

در يك جنگ خطي مكتوب در قرن هشتم اشعاري با عنوان "نيريزيات" ثبت شده است و در همين جنگ فصلي ديگر با عنوان "فهلويات" آمده كه شايد به گويش شيرازي باشد.

 

38. اصفهاني

اوحدي اصفهاني چند غزل به گويش محلي اصفهان سروده است كه در ديوانش ثبت است. عبارتي به گويش اصفهاني نيز در لطايف عبيدزاكاني آمده است.

 

39. آذري

يكي از گويشهاي ايراني كه تا اواخر قرن دهم هجري در آذربايجان متداول بوده است. ابن حوقل زبان مردم آن سرزمين را فارسي ميخواند كه مراد از آنيكي از گويشهاي ايراني است و به تعدد اين گويشها نيز اشاره ميكند. مسعودي (قرنچهارم) پس از آنكه همه زبانهاي ايرانيان رافارسي خوانده به اختلاف گويشها اشاره كرده و نام گويش "آذري" را در رديف پهلوي و دري آورده است. ياقوت حموي نيز زبان مردم آذربايجان را يكجا "آذريه" و جاي ديگر "آذربيه" نوشته است و ميگويد كه جز خودشان كسي آنرا نمي فهمد.

همام تبريزي غزلي به گويش محلي تبريز داد كه متن آن راعبيد زاكاني در مثنوي "عشاقنامه"خود درج كرده است. در ديوان شاه قاسم انوار تبريزي نيز چند غزل به اين گويش وجود دارد و در رساله روحي انارجاني فصلهائي به زبان عاميانه تبريز در قرن دهم ثبت است.

 

40. اردبيلي

ابن بزاز در "صفوةالصفا" جمله هائي را از زبان شيخ صفي الدينبا قيد زبان اردبيلي نقل كرده و سپس دو بيتي هاي متعددي را از شيخ آورده كه به احتمال كلي به همان گويش اردبيل است. شايد با آذري متداول در تبريز و شهرهاي ديگر آذربايجان تفاوتهائي جزئي داشته است.

اما چنانكه از مطلب مذكور درفوق دريافته مي شود، آگاهي ما از گويشهاي متعددي كه درقرون پيشين در سرزمين پهناور ايران رايج بوده است، اجمالي است و غالباً تنها به نام آنها منحصر است. فقط گاهي جمله هاي كوتاه يا مصراعي و بيتي از آنها قيد كرده اند و در موارد معدود نمونه گويشهاي مزبور به يك تا چند صفحه ميرسد.

 

در زمان معاصر

آنچهذكر شد اشاراتي بود كه در آثار مؤلفان بعد از اسلام درباره نام يا بعضي خصوصيات گويشهاي ايراني آمده است. اما در روزگار ما گذشته از "فارسي دري" كه"فارسي نو" نيز خوانده مي شود، و زبان رسمي اداري و دولتي و فرهنگي كشور ايران از قرن چهارم هجري تا همين زمان است؛ در اين سرزمين پهناور هنوز گويشهاي متعدد ايراني رايج است كه بعضي از آنها آثار مكتوب و ادبي نيز دارند، و بسياري ديگر تنها زبان محاوره اقوام بزرگيا كوچكي است كه در گوشه و كنارفلات ايران زندگي مي كنند.

مهمترين زبانها و گويشهاي ايراني امروز از اين قرار است:

 

1. تاجيكي

اين زبان همان فارسي دري است با اندكتفاوتي در واژگان و چگونگي اداي بعضي از واكها. تاجيكي زبان ملي جمهوري تاجيكستان است و گذشته از اين در بسياري از نواحيجمهوري ازبكستان (دره فرغانه و دره زرافشان و ناحيه كشكه دريا و مناطق مسير رودهاي سرخان دريا و چرچيك و غيره) و نزد انبوهي از مردم شهرهاي بزرگ بخارا وسمرقند، و گروهي از ساكنان جمهوريهاي قرقيزستان (نواحي جلال آباد و اش) و قزاقستان متداولاست.

تاجيكان اصيل بازمانده ايرانياني هستند كه از قديمترين روزگار در آن سرزمين ميزيسته اند و به تدريج در طي قرنهاي دراز اقوام ديگر مشرق آسيا در سرزمين ايشان نفوذ كردند و جاي گرفتند و اكنون قسمتهائي از اين ناحيه به صورت جزيره هائي باقي مانده كه مردم آن، زبان و آداب ايراني خود را حفظ كرده اند.

بعضي اقليتها مانند يهوديان و كوليان و عربهاي آسياي ميانه نيز به تاجيكي سخن مي گويند. شماره تاجيك زبانان را به دو ميليون و نيم تخمين كرده اند.

قطع رابطه اداري و حكومتي ميان كشور ايران و سرزمينهاي مزبور در چند قرن اخير موجب شده است كه زبان ادبي تاجيكي با فارسي دري اختلافاتي پيدا كند. عمده اين اختلافها درلغات و كلماتي است كه دسته اي از گويش جاري مردم آن نواحي در زبان ادبي تاجيكي راه يافته است. دسته ديگر از زبانهاي تاتاري و ازبكي در آن زبان وارد شده، و شماره بسياري از لغات علمي و فني هم از روسي در اين زبان نفوذ كرده است.

با اين حال آثار گويندگان و نويسندگان فارسي زبان قرنهاي پيشين (كه بعضي از ايشان خود از مردم همان نواحي بوده اند) هنوز بخوبي براي مردم تاجيكستان دريافتي است و جزء ميراث فرهنگي ايشان شمرده مي شود. بعضي خصوصيات صرف و نحوي نيز زبان تاجيكي را از فارسي دري متمايز ميكند.

اينزبان را در اوايل تشكيل جمهوري تاجيكستان به الفباي لاتيني باتغيير چند حرف نوشتند و در آموزش و كتاب و روزنامه بكار بردند. اما پس از چنديالفباي روسي را براي نوشتن آن اختيار كردند و اكنون نيز همين خط در آن سرزمين متداول است.

از نويسندگان بزرگ تاجيكستان در دوران اخير صدرالدين عيني است كه پدر ادبيات جديد تاجيكستان شمرده ميشود و رمان و داستان و شعر و مقالات تحقيقي فراوان دارد.

 

2. بختياري و لري

در كوهستان بختياري و قسمتي از مغرب استان فارسايلهاي بختياري وممسني و بويراحمدي به گويشهايي سخن مي گويند كه با كردي خويشاوندي دارد، اما باهيچ يك از شعبه هاي آن درست يكسان نيست، و ميان خود آنها نيز ويژگيها و دگرگونيهايي وجود دارد كه هنوز با دقت حدود و فواصل آنها مشخص نشده است. اما معمول چنين است كه همه گويشهاي بختياري و لري راجزو يك گروه بشمارند.

 

3. كردي

نام كردي عادةً به زبان مردمي اطلاق مي شود كه در سرزمين كوهستاني واقع در مغرب فلات ايران زندگي مي كنند. قسمتي از اين ناحيه اكنون جزء كشور ايران است و قسمتي در كشور تركيه و قسمتي ديگر از جمله كشور عراق شمرده ميشود. در خارج از اين منطقه نيز اقليتهاي كرد وجود دارند كه از آن جمله گروهي در شمال خراسان و گروههائي در جمهوريهاي ارمنستان، گرجستان و آذربايجان و عده كمي نيز در تركمنستان به اين گويشها سخن مي گويند. در سوريه نيز يك اقليت كرد زبان از چند قرن پيش به وجود آمده است.

زبان يا گويش كردي همه اين نواحي يكسان نيست. حتي ترديد است در اين كلمه «كرد» به قوم واحدي كه داراي مختصات نژادي يا ايلي با گويش معيني باشند اطلاق شده باشد. در بسياري از منابع تاريخي كه به زبان عربي در قرنهاي نخستين اسلام تأليف يافته اين كلمه را معادل كلمه "شبان" و "چوپان" بكار برده اند.

ابن حوقل كوچ (قفص) كرمان را "صنف من الاكراد" ميداند و حال آنكه مقدسي (احسن التقاسيم) زبان ايشان را شبيه زبان مردم سند شمرده است. ياقوت حموي مردمان ساسون را الاكراد السناسنه ميخواند (معجم البلدان). حمزه اصفهاني مي نويسد: كانت الفرس تسمي الديلم الاكراد طبرستان كما كانت تسمي العرب اكراد سورستان (تاريخ سني ملوك الارض)

در كارنامه اردشير بابكان هم كردان به معني شبانان آمده است نه نام و نژاد يا قبيله. در گويش طبري امروز نيز كلمه كرد به معني چوپان و شبان است. (واژه نامه طبري، صادق كيا، ص 166).

اما زباني كه كردي خوانده مي شود شامل گويشهاي متعددي است كه هنوز با همه مطالعاتي كه انجام گرفته درباره ساختمان و روابط آنها با يكديگر تحقيق دقيق و قطعي به عمل نيامده است. بر حسب عادت اين گويشها را به دو گروه اصلي تقسيم مي كنند: يكي كورمانجي كه خود به دو شعبه تقسيمميشود: شعبه شرقي يا مكري در سليمانيه و سنه؛ و شعبه غربي در ديار بكر و رضائيه و ايروان و ارزروم و شمال سوريه و شمال خراسان. گروه اصلي ديگر يا گروه جنوبي در منطقه كرمانشاه و بختياري.

از قرنهاي پنجم و ششم هجري آثار ادبيات شفاهي و كتبي كردي در مآخذ تاريخي ديده مي شود. از آن جمله قصيده اي ملمع از انوشيروان بغدادي معروف به شيطان العراق كه در معجم البلدان آمده است.

كردي داراي ادبيات شفاهي وسيعي است كه قسمتي از آن توسط محققان اروپايي و ايراني در زمانهاي اخير گرد آمده و ثبت شده است.

در حال حاضر كردان عراق الفباي فارسي - عربي را با اندك تغييري در شيوه خط براي نوشتن زبان خود بكار ميبرند. كردان سوريه از الفباي لاتيني براي نوشتن گويش خود استفاده مي كنند و كردان ساكن جمهوريهاي آسياي ميانه الفباي روسي (سيريليك) را بكار مي برند. شماره متكلمان به گويشهاي مختلف كردي را به شش تا هشت ميليون نفر تخمين كرده اند.

 

4. دري افغانستان

دري نام يكي از دو زبان رسمي كشور افغانستان است. اين كشور كه قسمت عمده آن گهواره ادبيات گرانبهاي فارسي بعد از اسلام بوده است، بي شك يكي از شريكان بزرگ و وارثان بحق اين فرهنگ وسيع و عميق است و زباني كه بطور مطلق دري خوانده مي شود در حقيقت جز ادامه همان فارسي دري نيست كه رابعه بنت كعب و دقيقي و عنصري بلخي و سنائي و سيد حسن غزنوي و عبدالحي گرديزي و خواجه عبدالله انصاري هروي و ناصرخسرو قبادياني و دهها امثال ايشان با همكاري بزرگان ديگر اين سرزمين پهناور بنياد گذاشته و به كمال رسانيده اند.

زبان دري افغانستان با فارسي تفاوتهايي جزئي دارد. بعضي از خصوصيات صرف و نحوي محلي در آن وارد شده و از اين جهت از فارسي ادبي متداول در ايران متمايز شده است. اين تفاوتها اندكي مربوط به چگونگي تلفظ و اداي واكهاست كه با تلفظ نواحي شرقي و شمال شرقي ايران در اكثر موارد همانند است. تفاوتهاي ديگر از نظر لغات و اصطلاحات محلي است كه در زبان ادبي افغانستان وارد شده است. ديگر آنكه بعضي از كلمات و اصطلاحات علمي و فني دنياي امروز در فارسي ايران از زبان فرانسوي اخذ و اقتباس شده، و همانها را در زبان دري افغانستان به سبب ارتباطي كه در طي يكي دو قرن اخير با هندوستان داشته است، از زبان انگليسي گرفته اند. به اين طريق در واژگان فارسي و دري اندك اختلافي وجود دارد. اين اختلافها با ارتباط فرهنگي ميان دو ملت دوست و برادر و همنژاد و همزبان و همدين بتدريج كمتر مي شود.

شمار مردمي كه در كشور افغانستان به زبان فارسي دري متلكم هستند به موجب آمارهاي اخير در حدود 5 ميليون نفر است. اما همه سكنه آن سرزمين اين زبان را مي دانند و بكار ميبرند. در سالهاي اخير در افغانستان براي اصطلاحات جديد اداري و علمي و فني الفاظي وضع كرده اند كه غالباً ريشه و ساخت آنها از زبان پشتو اخذ شده است. مانند كلمات { پوهنجي، پوهنتون، پوهاند، پوهنوال } در مقابل اصطلاحات ايراني { دانشكده، دانشگاه، استاد، دانشيار } و غيره.

 

5. بلوچي

بلوچي از گويشهاي ايراني شمال غربي شمرده مي شود اما در زمانهاي تاريخي نشانه متكلمان به اين گويش را در مشرق ايران مي بينيم. در شاهنامه ذكر مسكن اين قوم در حدود شمال خراسان امروزي آمده است. در كتابهاي جغرافيائي از اين قوم (همراه با طايفه كوچ - يا قفص) در حدود كرمان ياد مي شود. پس از آن بر اثر عوامل تاريخي اين قوم به كناره هاي درياي عمان رسيده و در همانجا اقامت كردند. اكنون قسمتي از بلوچان در دورترين قسمت جنوب شرقي ايران و قسمتي ديگر در غرب كشور پاكستان امروزي جاي دارند. مجموع اين ناحيه بلوچستان خوانده مي شود كه بر حسب مرزهاي سياسي به بلوچستان ايران، و بلوچستان پاكستان تقسيم مي شود. گروهي از بلوچان نيز در قسمت جنوبي افغانستان و جنوب غربي پنجاب و طوايفي از آنها نيز در كرمان و لارستان و سيستان و خراسان سكونت دارند. بعضي مهاجران بلوچ در جستجوي كار و كسب معاش به گرگان و حتي جمهوري تركمنستان رفته و در آن نواحي ساكن شده اند.

بلوچي را به دو گروه اصلي تقسيم مي توان كرد: شرقي، يا شمال شرقي، و غربي، يا جنوب غربي، مجموع مردم بلوچي زبان را به يك و نيم ميليون تا دو و نيم ميليون نفر تخمين كرده اند. اما اين رقمها اعتبار قطعي ندارند.

 

6. تاتي

در سرزمين آذربايجان نيز يكي ديگر از زبانها يا گويشهاي ايراني رايج است كه تاتي خوانده ميشود. متكلمان به اينزبان در جمهوري آذربايجان (شمال شرقي شبه جزيره آبشوران) و بعضي از نقاط داغستان سكونت دارند. در بعضي از روستاهاي آذربايجان ايراننيز زبانتاتي هنوز رايج است.

روي هم رفته زبان تاتي را در حدود يكصدو ده هزار نفر درجمهوريهاي شوري سابق به عنوان زبان مادري بكارميبرند.

 

7. تالشي

در جلگهلنكران و سرزمين آذربايجان شوروي يكزبان ايراني ديگر متداول است كه طالشي خوانده ميشود و در قسمت جنوب غربي درياي خزر و درمرز ايران و شوروي نيزگروهي به اين زبان تكلم مي كنند. عده گويندگان اين زبان را تا 150 هزار نفر تخمين كرده اند كه از آنجمله نزديك 100 هزار نفر درجمهوريهاي شوري به سر ميبرند.

زبان تالشي از جمله زبانهاي ايراني شمال غربي استكه در زمانهاي قبل (تا حدود قرن دهم هجري) در سرزمين آذربايجان رايج بوده و از آن پس جاي خود را به يكي از گويشهاي تركي داده است. آثاري از اين زبان بصورت دو بيتي هاييمنسوب به ناحيه اردبيل و متعلق به قرن هشتم هجري در دست است.

 

8. گيلكي

از گويشهاي ايراني است كه در قسمت گيلان و ديلمستان متداول بوده وهنوز مردم استان گيلان آن را در گفتار به عنوان زبان مادري خود بكارميبرند. گيلكي خود به چند شعبه منقسم است كه بايكديگر اندك اختلافي دارند. شماره مردم گيلكي زبان از يك ميليون نفر تجاوز مي كند؛ اما اكثريت قاطع آنهازبانرسمي ايران يعني فارسي را نيز ميدانند. اززبان گيلكي دو بيتي هايي معروف به "شرفشاهي" در دست است كه به شاعري موسوم ياملقب به "شرفشاه" منسوبمي شود. در قرن اخير بعضي از شاعران محلي مانند "كسمائي" به اين گويش اشعارسياسي و وطنيسروده اند.

 

9. طبري يا مازندراني

يكي ديگر از گويشهاي ايراني كرانه درياي خزر است كه در استان مازندران كنوني و طبرستان قديم متداول است. اين گويش در شهرها و نواحي كوهستاني چه درتلفظ و چه در واژگان اختلافي دارد. در قسمت شهر نشين تأثير شديد زبان فارسي دري ديده مي شودكه بتدريج جاي گويش محلي را مي گيرد.

زبان طبري در زمانهاي گذشته داراي آثار ادبي قابل توجي بوده است. كتاب مرزبان نامه نخست به اين زبان تأليف شده و سپس آنرا درقرن هفتم هجري به فارسي دري برگردانده اند. در "قابوسنامه" و "تاريخ طبرستان" ابن اسفنديار ومآخذ ديگر نيز شعرهايي به اين زبان هست. در زمان معاصر مردم مازندران شعرهايي به زبان محلي خود در ياد دارند و ميخوانند كه عنوان عام "اميري" به آنها داده مي شود و همه را، اگر چه از روي خصوصيات زبان شناسي به يك زمان و يك شخصنمي توان نسبت داد؛ به شاعري موسوم به "امير پازواري" منسوب مي كنند.

شماره متكلمان به گويش طبري را بهيقين نميتوان تعيين كرد. اما در هر حال از يك ميليونمتجاوز است. همه ايشانزبان رسمي كشور ايران يعني فارسي را نيز ميدانند و بكار مي برند.

طبري را با گيلكي ازيك گروه مي شمارند و عنوان عام "گويشهاي كناره خزر" به آنهاميدهند.

 

10. پشتو

زبان پشتو كه افغاني هم خوانده مي شود در نواحي جنوبي و مركزي كشور افغانستان و قسمت شمال غربي پاكستان متداول است. گروهي از پشتو زبانان در بلوچستان و معدودي در چترال و كشمير و كناره مرزهاي ايران وافغانستان سكونت دارند. قديمي ترين آثار زبان پشتو از قرنهاي نهم و دهم هجري است. در طي قرون متمادي پشتو تنها درگفتار بكار ميرفته و آثار ادبي به اين زبان بسيار اندك بوده است. تنها از سي چهل سال پيش بود كه دولت افغانستان پشتو را زبانرسمي كشور قرار داد واز آن پس روزنامه، كتاب و آثار ادبي به اين زبان پديد آمد و تدريس آن در آموزشگاهها معمول شد.

زبان پشتوچه از نظر واك شناسي و چه از نظر ساختمان دستوري با زبانهاي ديگر ايراني تفاوتهايي دارد كه اينجا مجال بحث درباره آن نيست. اين زبان را معمولاً به دو گروه غربي (يا جنوب غربي) و شرقي(شمال شرقي)تقسيم ميكنند. گويش مهمگروه غربي، گويش قندهاري است و در گروه شرقي گويش پيشاوري اهميت دارد. اختلاف ميان اين دو گروه هم در چگونگي اداي واكها و هم در بعضي نكات دستوري است. از آن جملههمين نام يا عنوان زبان است كه در قندهاري« پختو » و در پيشاوري « پشتو » تلفظ مي شود.

در قانون اساسيجديد افغانستان هر دو زبان رايج آن كشور،يعني دري و پشتو به عنوان زبانهاي رسمي ملي پذيرفته شده است.

 

11. آسي

در قسمتهايي از سرزمين قفقاز بقاياي يكي از زبانهاي ايراني هنوز متداول است. اين زبان « آسي » خوانده مي شود. گويندگان اين زبان قسمتي در جمهوريآستي شمال و قسمتي در جمهوري گرجستان كه ناحيه خودمختار«آستي جنوبي»خوانده مي شود، سكونت دارند. زبان آسي به دو گويش اصلي تقسيم مي شود كه يكي را« ايروني » و آن يك را « ديگوري » ميخوانند.

گويشي كه بيشتر جنبه ادبي دارد « ايروني » است. زبان آسي را دنباله زبان سكائي باستان مي شمارند، و در هر حال كي از شعبه هاي زبانهاي ايراني است. شماره متكلمان به اين زبان اندكي بيش از چهل هزار نفر است.

 

گوشهاي مركزي ايران

در روستاها و شهركهاي مركز ايران و آباديهايپراكندهدر حاشيه كوير گويشهاي متعدديهنوز باقي است كه غالباً شماره متكلمان آنها اندك است و هر يك خصوصياتي دارند، از آن جمله:

 

12. گويشهاي ميان كاشان و اصفهان

در اين نواحي گويشهاي روستاهاي وينشون، قرود، كشه، زفره، سده، گز، كفرون و گويشهاي محلات، خوانسار، سو، ليمه، جوشقان در خور ذكر است كه درباره آنها تحقيقات و مطالعاتي كم يا بيش انجام گرفته است.

 

13. گويش يزدي

كه با گويش زرتشتيان يزد و كرمان يكي است با اندك اختلافاتي در تلفظ.

 

14. نائيني و اناركي

ميان اصفهان و يزد.

 

15.نطنزي، يارندي و فريزندي

شمال غربي نائين.

 

16. خوري و مهرجاني

در قراء خور و مهرجان (در ناحيه بيابانك)

 

17. گويشهاي حوزه شهر سمنان

شامل سمناني، لاسگردي، سرخه اي، سنگسري و شهميرزادي.

 

18. گويشهايحوزه اراك

شامل گويشهاي وفس، آشتيان و تفرش.

 

19. تاكستاني

در جنوب غربي قزوين - و اشتهاردي در نزديكي آن.

 

گويشهاي سرزمين فارس

20. در بعضي از روستاهاي استان فارس گويشهاي خاصيهست كه با وجود زبان جاري سراسر آن استان كه فارسي است هنوز بر جا مانده اند؛ اگر چه هرگز كتابت نداشته و مقام زبان دري نيافته اند. اينها عبارتند از گويشهاي متداول در روستاهاي شمغون، پاپون، ماسرم، بورينگون و بعضي دهكده هاي ديگر. اين گويشها همه از گروه جنوب غربي شمرده مي شوند. اما بعضي ديگر مانند "سيوندي" در قريه سيوند (50 كيلومتري شمال شيراز) از جمله گويشهاي شمال غربي است كه شايد بر اثر مهاجرت در آن ناحيه رواج يافته وباقي مانده باشد.

در ناحيه باشكرد (واقع در جنوب شرقي خليج فارس) نيز گويشهاي باشكردي وجود دارد كه خود به دو گروه جنوبي و شماليتقسيم مي شود و داراي مختصاتي است كه آنها را از گويشهاي ديگر ايراني مشخص و متمايز مي كند.

 

زبانهاي پاميري

در دورترين نقاط شمال شرقي جغرافيائي ايران، يعني در ناحيه كوهستاني مجاور پامير، كه اكنون جزء دو كشور تاجيكستان و افغانستان و قسمتي در آن سوي مرز اين كشورها با چين است گويشهاي متعدد ايراني هنوز بر جا مانده است.

از آن جمله است:

 

21. شغناني

در دو كرانه رود پنج آب و بخش عليا و سفلاي خوردگ.

 

22. روشاني

در هر دو كرانه رود پنج آب پائين تر از منطقه شغنان.

 

23. برتنگي

دره برتنگ.

 

24. ارشري

در قسمت بالاي مسير رود برتنگ.

 

25. سريكلي

در استان سين تسزيان (مغرب چين).

 

26. يزغلامي

در امتداد مسير رود يزغلام كه شاخه راست پنج آب است.

 

27. اشكاشمي

در پيچ رود پنج آب و سرچشمه رود وردوج در خاك افغانستان.

 

28. وخاني

در امتداد سرچشمه رود پنج آب و اندكي در چترال و جمو و كشمير و استان سين تسزيان. اختلاف ميان بعضي از اين گويشها گاهي تا آنجاست كه متكلمان به آنها گفتار يكديگر را نمي فهمند و غالباً زبان مشترك فارسي آن نواحي - يعني تاجيكي - را براي روابط ميان خود بكار ميبرند.

 

گويشهاي ديگر ايراني

 

29. مونجاني

گويش عده معدودي است كه در مونجان واقع در سرچشمه رود كوكجه - شمال شرقي افغانستان - سكونت دارند.

 

30. يغنابي

گويشي است متداول ميان ساكنان دره يغناب و چند آبادي مجاور آن واقع در جمهوري تاجيكستان - شمال شهر دوشنبه - و اين گويش خود به دو شعبه شرقي و غربي تقسيم مي شود.

 

31. پراچي

ميان نواحي فارسي زبان و پشتو زبان و هندي زبان، در چند روستا واقع در شمال كابل هنوز گروه معدودي به اين گويش متكلم هستند، اما همه ايشان زبان فارسي (دري - تاجيكي) را نيز ميدانند و براي ارتباط ميان خود و اقوام همسايه بكار مي برند.

 

32. ارموي

گويشي است متداول ميان قوم كوچكي كه در جنوب كابل و نقاطي از پاكستان سكونت دارند و كم كم بعضي به فارسي و بعضي به پشتو متكلم مي شوند و گويش خود را ترك و فراموش مي كنند.

 

33. كومزاري

يگانه گويش ايراني باقي مانده در جنوب خليج فارس يعني در شمالي ترين قسمت شبه جزيره عمان است. يك قبيله بدوي در اين منطقه (كرانه جنوبي تنگه هرمز - روبروي بندرعباس) به اين گويش سخن مي گويند.

 

34. زازا

(در نواحي سيورك، چبخچور، كر) و گوراني (در كندوله، پاوه، اورامان، تل هدشك) گويشهاي متعددي كه به هم نزديك هستند و غالب آنها با گويشهاي كردي آميخته اند.

درباره رابطه گويشهاي ايراني امروز با يكديگر و طبقه بندي آنها با وجود تحقيقات و مطالعاتي كه انجام گرفته است هنوز نظر صريح و قطعي نمي توان داشت. تنها شايد بتوان گفت كه بعضي از گويشهائي كه جزء گروه مركزي شمرده مي شوند دنباله گروهي از گويشهاي ايراني ميانه هستند كه شامل گويش پهلونيك نيز بوده است، اما هيچ يك از گويشهاي جديد كه تاكنون مورد مطالعه قرار گرفته دنباله مستقيم پهلوانيك شمرده نمي شود. فارسي نو يا فارسي دري، كه دنباله زبان فرهنگي و اداري و بازرگاني دوره ساسانيان است و خود حاصل تحول و تكامل يكي از گويشهاي جنوب غربي است؛ بر همه گويشهاي محلي غلبه يافته، هر چند، چنانكه در تكوين هر زبان ادبي و رسمي طبيعي و جاري است، كلمات بسياري را از گويشهاي شمال غربي و شمال شرقي اخذ و اقتباس كرده است.


دسته ها : ايران - گويش ها
چهارشنبه 28 10 1390 9:35
X